محمد طهمحمد طه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

بهشت زندگی

بند ناف رویان

دیروز با بابایی رفتیم پژوهشکده رویان اطلاعاتی در مورد زمان آزمایش خون و شرایط دیگه عضویت جویا شدیم. الان وسط هفته ٣٤ هستیم و اول هفته ٣٦ باید آزمایش خون بدم. ٧ تا آزمایشه که باید بدم و بعدش اگر انشالله مشکلی نباشه ٨٣٥ هزار تومان واریز باید کرد و عقد قرارداد انجام میشه. خون بند ناف حاوی سلول های بنیادیه و برای درمان خیلی از بیماری های صعب العلاج درمان داره. خوب دیگه من برم یه غذایی درست کنم برا نهار امروز بابا مصطفی رفته دانشگاه احتمالا زود میاد. برم یه غذای خوشمزه درست کنم که وقتی میاد خستگی رو از تنش بیرون ببره ...
13 مهر 1390

سیسمونی محمد طه

سلام عزیزم انشالله چند روز دیگه میای پیش ما انشالله به سلامتی بیایی بابا حسین پول داد امام خودش کار بنایی داشت و با ما خرید نیومد .با مامان اکرم و خاله فهیمه و بابا مصطفی رفتیم برات سیسمونی خریدیم اتاق خودمونو یه کم جمع و جور کردیم تا جا برای وسایل پسر گلم باز بشه بابا مصطفی هم زحمت کشید فرش ها رو داد قالیشویی تا تو میای همه جا تمیز و مرتب باشه عکس های سیسمونیتو بعدا میذارم تو وبلاگت یادگاری برات کالسکه ،کریر ،روروک ، لحاف تشک ببیی، حوله ،کلی لباس های قشنگ ،کفش های چوچولو ،جوراب ،پودر و روغن و شامپو و صابون بچه ،دماسنج ،مسواک ،٤ تا شیشه شیر، دندون کش ،جغجغه ،وان ، عروسک وان ، آلبوم ، توپ ،لگو ، عروسک ،تریلی و... کلی چیز دیگه...
13 مهر 1390

هفته 33 ام

در اين هفته وزن كودك شما كمي بيشتر از 1810 گرم و طول بدن او (از سر تا پاشنه پا) حدود 43.7 سانتي متر مي شود. چروكها و همچنين رنگ سرخ پوست او كمتر شده و در حالي كه اكثر استخوانهاي او در حال سخت شدن هستند جمجمه او هنوز نرم بوده و استخوانهاي جمجمه كاملا به يكديگر نچسبيده اند. اين امر به او كمك مي كند تا راحت تر از مجراي زايمان عبور كرده و به دنيا بيايد. شما چگونه تغییر می کنید؟ شما ممكن است درد و يا حتي كرختي در انگشتها، مچ و دستهاي خود حس كنيد. بافتهاي مچ دست شما همانند بقيه بافتهاي بدنتان ممكن است متورم شوند. در اين صورت فشار در كانال مچ (كه يك مجراي استخواني در مچ دست شماست) افزايش مي يابد. عصبهايي كه از اين مجرا عبور مي كنند تحت فشار ق...
5 مهر 1390

قبولی بابا مصطفی

روز سه شنبه که رفتم دانشگاه ، قرار بود نتایج کنکور ارشد سراسری رو اعلام کنند. زنگ زدم به خاله فهیمه تا ببینه بابا مصطفی قبول شده یا نه؟ خاله فهیمه با استرس سایت سنجش رو چک کرد و با خوشحالی گفت دانشگاه مالک اشتر برق قبول شده خیلی خوشحال بود و من تو دانشگاه نمی تونستم ابراز احساسات کنم. بعد زنگ زدم بابا مصطفی تو سرویس بود ، بهش تبریک گفتم ،اونم خیلی خوشحال شد بعدش هم مادر بزرگ و پدربزرگا متوجه شدند. خدا رو شکر کردم و نماز شکر خوندم. آخه بابا مصطفی خیلی با استعداده و خدا هم کمکش کرد...سعی کن همیشه به خاطر خدا کار انجام بدی محمد طه جان ...
11 شهريور 1390

حرم شمس الشموس

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید صدای بال ملائک، عجیب می آید! سلام! ضامن آهو، دل شکسته من به پای بوس نگاهت، غریب می آید نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!.. به پای در دلت، ای غریبه تنها علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست. کبوتر دل من، بی شکیب می آید برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید. شاعر : خدیجه پنجی     ...
7 شهريور 1390

زیارت مشهد

سلام سلام دیروز از مشهد اومدیم جاتون خالی من و بابا مصطفی و محمدطه خانواده بابا مصطفی مشهدی هستن خیلی خیلی خوش گذشت ،شب ٢٣ رمضان حرم امام رضا بودیم ،جاتون خالی باصفا بود محمدطه بار اول بود که میومد مشهد ،همش هم تو حرم خواب بود من تکونش می دادم تا بیدار شه باباش هم با اعتماد به پسرش می گفت بچمو چیکار داری !؟ مزاحمش نشو اونخودش بیداره داره با امام رضا حرف می زنه بابا علی ،مامان مرضیه و عمه فاطمه ،خاله راضیه و ... از دیدن ما جا خوردن و خیلی خوشحال شدن چون بدون اطلاع قبلی رفته بودیم مشهد. بابا علی و مامان مرضیه هر دوشون به مناسبت به دنیا اومدن شما پول دادن عمه فاطمه هم ٣ تا کتاب زیبا که تا حالا ندیده بودم برات...
7 شهريور 1390

قبولی در حوزه

امروز دوشنبه تلفن زنگ خورد و من رو بیدار کرد (البته دیر پا شدم ) از حوزه کریمه اهل بیت تماس گرفتند که اونجا قبول شدم. خیلی خوشحال شدم که اونجا قبول شدم چون مدرسه قبل خیلی به مامان اکرم دور بود و نمی دونستم اگه اونجا قبول شم چه جوری شما رو تا پارک فدک ببرم و خونه مامانی بذارمت و دوباره برم تا حسینیه ارشاد امینه جان هم از این حوزه تعریف می کرد که حوزه خوبیه انشالله همین طوره زنگ زدم به بابا مصطفی بگم اما در دسترس نبود  طفلی سر کاره دیگه مامانی هم گوشی بر نداشت که بهش بگم اومدم به تو بگم ، تو هم که علی الظاهر خوابی ، خوش خواب دیروز رو تخت خوابیده بودم، یهو دیدم یک ور شکمم جمعع شدی یه کم ترسیدم شیطون بلا یه جا آروم نمی گ...
7 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهشت زندگی می باشد