این جشنها برای من آقا نمی شود
این جشنها برای من آقا نمی شود ... شب با چراغ عاریه فردا نمی شود.... خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید ..... میخواستم ببینمت اما نمی شود ..... شمشیرتان کجاست ؟ بزن گردن مرا ...... وقتی که کور شد گرهی وا نمی شود.... ی وسف! به شهر بی هنران وجه خویش را .... عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی شود .... اینجا همه منند، منِ بی خیالِ تو .... اینجا کسی برای شما ما نمی شود .... آقا جسارت است ولی زودتر بیا ..... این کارها به صبر و مدارا نمی شود ...