زیارت مشهد
سلام سلام
دیروز از مشهد اومدیم جاتون خالی
من و بابا مصطفی و محمدطه
خانواده بابا مصطفی مشهدی هستن
خیلی خیلی خوش گذشت ،شب ٢٣ رمضان حرم امام رضا بودیم ،جاتون خالی باصفا بود
محمدطه بار اول بود که میومد مشهد ،همش هم تو حرم خواب بود من تکونش می دادم تا بیدار شه
باباش هم با اعتماد به پسرش می گفت بچمو چیکار داری !؟ مزاحمش نشو اونخودش بیداره داره با امام رضا حرف می زنه
بابا علی ،مامان مرضیه و عمه فاطمه ،خاله راضیه و ... از دیدن ما جا خوردن و خیلی خوشحال شدن چون بدون اطلاع قبلی رفته بودیم مشهد.
بابا علی و مامان مرضیه هر دوشون به مناسبت به دنیا اومدن شما پول دادن
عمه فاطمه هم ٣ تا کتاب زیبا که تا حالا ندیده بودم برات خریده بود
من نمی دونستم برای نوزادها هم کتاب وجود داره
برای ٣ تا ٦ ماهگیت خریده بود فینگیلی
دستشون درد نکنه ، انشالله نوه خوبی براشون باشی و خیلی شیطون نباشی دیوار ِ راست رو بالا بری
موقع برگشت هم برای خاله زهرا یک تابلوی مس ِ "و ان یکاد" برای خونه ای که خریدن، خریدیم.
برای مامان جون،عزیز،مامان اکرم اینا،خاله فهیمه،عمه مریم و فرشته خانم(پرستار عزیز) سوغاتی خریدیم.
راستی با قطار درجه یک ، رفتیم و برگشتیم که قطار برگشت خیلی بهتر از رفتنی بود. خدا خیرش بده بابا مصطفی رو ، تمام تلاشش رو کرد که به منو شما سخت نگذره و خوش بگذره
خانواده بابا مصطفی هم همین طور