سفره افطاری
سلام عزیزم
خدا رو شکر دیشب افطاری خوش گذشت
بابا مصطفی و مامانی خیلی کمکم کردند...بعد از افطار دلم داشت می ترکیدبا اینکه زیاد نخورده بودم
بابایی زولبیا بامیه خریده بود...با اینکه شیرینی باعث به هم خوردن حالم میشه ،ریسکشو خریدمو خوردم
حواسم نبود برات از سفره عکس بندازم،این عکسو از اینترنت گرفتم
راستی دو تا قمری تو بالکن دو تا جوجه طلا به دنیا آوردن
فکر کنم ٢ یا ٣ روزشون بود
دیروز عصر با بابا مصطفی دیدیم یکیشون مرده
خیلی دلم سوخت و یاد مادرایی افتادم که نی نیشونو از دست دادن
خدا به همشون صبر بدهمه انشالله که تو سالم و صالح بدنیا قدم بذاری گلم
دیشب لباس ٥ تیکه و کفشی که خاله زهرا برات خریده بود رو به مامانی و خاله فهیمه نشون دادم
کلی خاله فهیمه قربون صدقه شورتت و جوراب کوچولوت می رفت
میگفت تو رو میندازه تو وان تا شنا کنی و ....
الان ٢٦ هفته سن داری
الان پاک پاکی
بدون هیچ گناهی
معصومی
انشالله همیشه معصوم بمونی